English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5291 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
source of power U منبع قدرت
source of power U منبع انرژی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
power source U منبع قدرت
Other Matches
hunger for power [craving for power] U میل شدید به قدرت
second source U منبع دوم
source U در عمل کشیدن و قرار دادن , شی اصلی شی ای است که انتخاب شده است و پس کشیده شده است
source U 1-لیست کردن متن به صورت اصلی . 2-لیست کردن برنامه اصلی
source U که بعداگ توسط کامپایلر به کد ماشین تبدیل میشود
source U نرم افزارای که به کاربر امکان تغییر دادن , حذف و افزودن دستورات در فایل اصلی برنامه میدهد
source U فرم یا تنی که داده از آن بازیابی میشود تا وارد پایگاه داده ها شود
source U روش
source U حرکت داده بین دو شبکه که داده را با Taken بررسی میکند و داده را به ایستگاه صحیح می فرستد
source U برنامه پیش از ترجمه نوشته شده در زبان برنامه نویسی توسط برنامه نویس
source U نقط های که سیگنال ارسالی وارد میشود به شبکه
source U نقط ه اصلی یا شروع
source U کامپیوتری که میتواند منبع را کامپایل کند
the source U خدمات سودمند اطلاعاتی وقابل دسترس برای مشترکین
source U مجموعه پانچ کارتها که حاوی کد اصلی برنامه است
source U مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر
source U خصوصیت برخی bridge ها که
source U منبع برق
source U منبع
source U چشمه
source U ماخذ
source U مایه مبداء
source U سرچشمه
source U ماخذ عامل یا جاسوس خارجی برای کسب اطلاعات
source U استاندارد IEEE , IBM وغیره IBM و غیر IBM نوع Taken Ring امکان استاندارد bridge می دهند تا داده را ردو بدل کنند
source U منشاء
source U منبع منشاء
source U مبداء
source computer U کامپیوتر منبع
source listing U لیست منبع
source listing U لیست برداری منبع
source language U زبان اصلی
source language U 1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
source language U زبان منبع
source file U فایل مبدا
source document U سند اصلی
source disk U دیسک مبداء
source data U دادههای منبع
source computer U کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود
source program U برنامه منبع
x ray source U منبع اشعه رونتگن
voltage source U منبع فشار الکتریکی
voltage source U منبع الکتریسیته
voltage source U منبع قدرت
voltage source U منبع ولتاژ
data source U منبع داده
discrete source U چشمههای مجزا
welding source U منبع جریان جوش
source trait U ویژگی پایه
source routine U روال منبع
source register U ثبات منبع
excitation source U منبع برانگیختگی
source program U برنامه مبداء
It is a source lf pride . U مایه افتخار است
source code U کد مبداء
message source U منشاء پیام
quasistellar source U چشمه اخترواره
light source U منبع نور
lighting source U منبع روشنایی
line source U منبع خطی شکل
line source U منبع خطی منبع شبکه
source document U سند منبع
neutron source U منبع نوترون
message source U منبع پیام
radio source U چشمه اخترواره
radio source U چشمه شبه اختری
information source U منبع اطلاعات
image source U منبع تصویر
radiation source U منبع تشعشع
quasistellar source U چشمه شبه اختری
source code U کد منبع
incandescent source U منبع ملتهب
source data automation U خودکاری داده منبع
basic source of food U منابعاولیهغذا
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
The water is turbid from its source . <proverb> U آب از سر چشمه گل آلود است .
source data automation U کنترل خودکار داده منبع
low frequency source U منبع فرکانس پایین
extirpate the source of dispute U قلع ماده نزاع
light source colour U رنگ منبع نور
will-power U اراده
will to power U قدرت خواهی
will-power U عزم راسخ
power [over somebody/something] U قدرت [ بر کسی یا چیزی]
will-power U قدرت اراده
power down U خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
will power <idiom> U قدرت
power down U قطع برق خاموش کردن
will-power U تصمیم
power down U قطع نیرو
power i U طرح شماره یک بازی با سه مدافع
power 0 U تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
p in power to do something U عدم نیروبرای کردن کاری
power up U روشن کردن
power up U برق
power saw U اره ماشینی
in power U صاحب مقام
power saw U دستگاه اره
e. power U نیروی اجرایی
i did all in my power U انچه در توانم بود کردم
useful power U قدرت مفید
useful power U توان مفید
e. power U قوه مجریه
power on U روشن کردن
power U نیرو
outside power U جریان خارجی
in power U دارای اختیارات
power U خاموش کردن یک وسیله
to the power of [three] U به توان [سه] [ریاضی]
power U جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power U توان از دست رفته
power U اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power U بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power U خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power U نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power U زور بکاربردن
power U قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power U خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power U حذف توان کامپیوتر
power U نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power U که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power U توان
power U برقی
power U دستگاه برقی
power U درشت نمایی قدرت دوربین
power U توان [ریاضی]
power U قوه [ریاضی]
power U واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power U روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power U تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power U توقف منبع تغذیه الکتریکی
power U منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power U اقتدار سلطه نیروی برق
power U حداکثر تلاش در کمترین زمان
power U قدرت نیرو
power U دولت
power U اقتدار و اختیار
power U قوه
power U انرژی
power U توانایی
power U شدت
power U برتری
power U قدرت
power U زور
power U توان نیرو
power U راندن
power U قوه یا توان
power U توان برقی
power U برق
power U مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power U قدرت دیدذره بین
power transformer U مبدل تغذیه
power traverse U مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
rated power U هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
power turret U برجک برقی
predictive power U قدرت پیش بینی
pulling power U نیروی کشش
power transformer U ترانسفورماتور شبکه ترانسفورماتور قدرت
power head U سر موتور
power unit U پیش راننده
power volleyball U والیبال قدرتی
power user U کاربر پیشرفته
r f power supply U منبع توان بسامد رادیویی
radiant power U شاره تابان
tractive power U نیروی کشش
power transmission U انتقال قدرت
power transmission U انتقال انرژی
power politics U سیاست جبر زور طلبی
power law U قانون توانی
power level U تراز توان
power loss U اتلاف توان
power loss U تلف قدرت
power loss U گمگشتگی قدرت
power mains U شبکه جریان قوی
power mains U شبکه نیرو
power meter U دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
power mower U چمن زن یا علف چین موتوری
power factor U ضریب توان
power of production U نیروی تولید
power of reservation U حق اعتراض
power jack U جک
power installation U تاسیسات جریان قوی
power house U کارخانه برق
power factor U ضریب قدرت
power form U تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
power forward U فوروارد قوی
power forward U مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
power fuel U سوخت
power function U تابع توان
power function U این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
power function U تابع توانی
power function U تابع قدرت
power hacksaw U اره کمانهای
power hacksaw U کمان اره
power head U نوک نیزه تیراندازی به ماهی
power of reservation U حق نگهداری وذخیره کردن
power of the keys U اختیارات کلیسای پاپ
power stroke U مرحله قدرت
power structure U ساخت قدرت
Recent search history Forum search
3ترجمه كلمه زايش به انگليسي مثلا زن توانايي زايش دارد
1سه ساکته برقی را چه میګوید؟
1رسانایی هم ارز چیست
1 facing man power issue if some day my rigger will be free I provide you, project in on going and I send rigger to Jalalabad and Kundoz I am also
1Rotating machinery capable of supplying or absorbing real and reactive power in any of a number of operating quadrant combinations.
1Rotating machinery absorbing real power in any of a number of operating quadrant combinations
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
1Txp No Source Date
2obliged is an adjective but you translated as a verb
1بند برق
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com